امیرعلی و امیرمحمدامیرعلی و امیرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

دغدغه های یک مادر

تا 10 بشمار عسلم

  داشت با اسباب بازی هاش بازی میکرد   امیر علی جیگر گوشه م رو میگم   دیدم داره آجره هارو بر میداره یکی یکی میذاره توی سطل   یک   دو   سه   چار   مچ (  ای جان )   شش   هف   هش   نه   ده   یه لحظه میخواستم پرواز کنم   امیر محمدم بشمار تا ده   دو   سه   نه   خوش به حالت زندگیم چه خوشگل ده تا رو خلاصه کردی           ...
21 آبان 1393

تجربه های مامان ( دروغ ممنوع )

هیچ وقت به بچه ها دروغ نگیم   بچه ها فوق العاده باهوشن و خیلی سریع متوجه دروغ والدین میشن   من همیشه سعی کردم بچه هارو با واقعیت روبرو کنم   و خدا رو شکر من و بابا حسین یکی از افتخاراتمون تا این لحظه اینه که به بچه هامون دروغ نگفتیم               ...
20 آبان 1393

تجربه های مامان ( محدود کردن بچه ها )

بعضی ها معتقدن بچه نباید به هر چیزی دست بزنه و یکسری محدودیتها لازمه تربیت بچه هاست   بله این درسته ولی اعمال روش های شدید صرفا به خاطر اینکه بچه یاد بگیره بی اجازه به هیچ چیزی دست نزنه   به نظر من کار درستی نیست  .   بچه ها نیاز دارن محیط اطرافشون رو لمس کنند و خودشون خیلی چیز هارو بفهمن   تا اونجایی که میتونیم علامت سوال توی ذهن اونها به جا نذاریم   من به بابا حسین گفتم وسایل خطرناکشو از توی کشوی آشپزخونه به انباری منتقل کنه ،خودم هم تمام کاردو    چاقو و وسایل خطرناک رو از کشوها و طبقات پایین برداشتم حالا بچه ها اجازه دارن داخل کابینتها سرک بکشن و   جواب...
11 شهريور 1393

تجربه های مامان ( چه سنی برای رفتن به مهد کودک مناسب است )

واقعا کارم سخت شده   بعضی وقتها از پسشون بر نمیام   ماشالا دوتان ، دو پسر بچه شیطون   شروع کردن به لجبازی   من نمیدونم چه جوری باید بهشون بفهمونم که نمیشه از هر چیزی دو تا باشه   یا اینکه نوبتی از بعضی وسایل استفاده کنن   واسه اینکه دعواشون نشه بابا حسین رفته یه دسته جارو برقی دیگه خریده   عاشق جارو برقین   با وجود دسته جدید بازهم کار به لج و لجبازی کشیده میشه   مجبور شدم جاروبرقی رو بذارم داخل انباری و خونه رو با جارو دستی تمیز کنم   یکی از نزدیکان پیشنهاد کرد ببرشون مهد کودک که انرژیشون تخلیه بشه   خودم زیاد در ابن...
3 شهريور 1393

شیرین زبونم

دایره  لغات شیرین زبونای مامان شَشه = شلوار عسَه = عسل سایا = سایدا سایا = سارا عیضا = علیرضا با = بابا ( امیر محمد ) سه = پستانک ( امیرعلی) ماما = مامان حما = خرما ( امیر علی ) عطه = عطر ما = ماست نم = هر آنچه که بشه خوردش آبه = آب نا = ناز  
3 شهريور 1393

تجربه های مامان ( غذا دادن به کودک )

  در مورد غذا دادن به بچه ها پدر و مادر ها معمولا دو استراتژی بیشتر ندارن   1 - آزاد گذاشتن بچه با غذا   2 - بستن چهار دست و پای کودک و گذاشتن غذا در دهان او !!!   در مورد اول کودک با غذا تعامل برقرار کرده ،   گاهی غذا را وسیله بازی میدونه ،   به شدت ریخت و پاش میکنه   و در کل از غذا خوردن لذت میبره   گاهی به والدینش نگاه میکنه تا آداب غذا خوردن رو یاد بگیره   و در نهایت خدمتتون عرض کنم که آموزش نظم در غذا خوردن در این مورد کمی سخته     و اما مورد دوم بچه های پیش بند بسته ایکه دلشون لک زده یک بار دستشون فرو کنن داخل ...
31 مرداد 1393